خلج و خلجستان

ساخت وبلاگ

بر مزار مردگان خویش نالیدن چه سود؟! بر مزار مـــــردگان خویش نالــیدن چه سود بی خبر از هم دگر آسوده خوابیدن چه سود؟ زنده را تا زنده است باید به فریادش رسید ورنه بر سنگ مـــزارش آب پاشیدن چه سود؟ زنده را در زنـــــدگـــی باید به درد او رسید ورنه مشکی از برای مرده پوشیدن چه سود؟ با محـــبت دست پیران را عزیز من ببوس ورنه بر روی  مـزارش تاج گل چیدن چه سود؟ یک شبــــی ای جان من  با زنـــده ها غــم خـــوار باش ورنه بر روی مــــزارش زار نالــــیدن چه سود؟ تا زمـانی زنــــــده ایم از هم دگر بیـــــگانه ایم در عـــزا ها روی هم دیگر  بــوسیدن چه سود؟ گر توانی زنده ها را یک دمی تو شاد کن در عـــزا عـــطر و گلاب ناب پاشیدن چه سود؟ از برای سالــــمندان یک گل خوشــــبو ببر تاج گـــــلها در کنار همـــدگر چیدن چه سود؟ گرعزیز من  نـــــرفتی خـــــانه اش تا زنــــــده است خانه صاحب عـــــزا تا صبح خـوابیدن چه سود؟ گر نپــــــرسی حـــــال او تا زنــــــده است در این جهان گریه و زاری و نالـــــــیدن بـــــرای او چه سود؟ سالها عــــید آمد و رفت و نکــردی یاد من جای خالــــــــی مرا در خانه ام دیدن چه سود؟ گر نـــــکردی یــــــــاد مـــــن تا زنـــــــده ام من ای عزیز سنگ مر مر روی قبر من تو را چیدن چه سود؟ اینجا همه همدردی و همبستگی و تاج گل در عزاها  و  مصیبت روی هم چیدن چه سود؟ + نوشته شده در دوشنبه چهارم دی ۱۳۹۶ ساعت 13:37 توسط علی اصغر هادی گل خلج و خلجستان ...ادامه مطلب
ما را در سایت خلج و خلجستان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : khalajestan1392o بازدید : 11 تاريخ : جمعه 30 دی 1401 ساعت: 12:21

داستان ضرب المثل کلاهت را قاضی کن   حکایت کرده اند که مرد بی آزاری بود که ناگهان برایش مشکلی پیش آمد . ماجرا از این قرار بود که روزی در خانه اش نشسته بود که داروغه به سراغ او آمد و گفت : " تو از یک مسافر غریب ، هزار سکه گرفته ای و به او پس نداده ای ".   مرد تعجب کرد و گفت : " کدام مرد غریب ؟ کدام مسافر ؟ کدام سکه ها ؟ " داروغه گفت : " من این حرفها را نمی فهمم . دو روز دیگر به محکمه شهر بیا . در آن جا قاضی خواهد گفت که تو بی گناهی یا نه ." داروغه این را گفت و رفت و مرد بی گناه را با دنیایی از ترس و نگرانی تنها گذاشت. همسر مرد که دید رنگ از روی شوهرش پریده ، پرسید : چی شده ؟ چرا این قدر ترسیده ای ؟ "   مرد گفت :" قاضی شهر می خواهد مرا به جرم گناهی که نکرده ام مجازات کند ." زن گفت :" چه گناهی ؟ " مرد گفت : " کدام گناه بدتر از این که از یک مسافر غریب هزار سکه بگیرم ." زن همسرش را دلداری داد و گفت : " نگران نباش . تو که گناهی نکرده ای . آن را که حساب پاک است ، از محاسبه چه باک است ؟ " مرد گفت : " می دانم ، ولی من تا به حال به محکمه نرفته ام . می دانم که در آن جا زبانم بند می آِید و گناهکار شناخته می شوم ."   همسر مرد که زن باهوشی بود گفت : " خدا بزرگ است. این هم راهی دارد. همین الان به اتاق برو ، در را به روی خودت ببند و با کلاهت حرف بزن ." مرد با تعجب : " چه می گویی ؟ با کلاهم حرف بزنم خلج و خلجستان ...ادامه مطلب
ما را در سایت خلج و خلجستان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : khalajestan1392o بازدید : 134 تاريخ : دوشنبه 11 دی 1396 ساعت: 22:52

داستان ضرب المثل سواره از پیاده خبر ندارد، سیر از گرسنه  در زمان‌های نه چندان دور، مردی سوار بر شتر از بیابان داغ و خشکی می‌گذشت. مرد سواره دلش می‌خواست هر چه زودتر به شهر برسد. اما راه طولانی بود و مقصد دور. سواره رفت و رفت تا در پای تپه‌ای به مردی پیاده رسید. مرد پیاده خسته بود، به مرد سواره گفت: «برادر خسته‌ام! جان به دست و پایم نمانده، مرا هم سوار شتر کن و به شهر برسان.» خورجین قشنگی بر دوش مرد پیاده بود. مرد سواره گفت: «این خورجین را بفروش و یک الاغ بخر». مرد پیاده لبخندی زد و گفت: «نمی‌توانم، این خورجین زندگی من است» و التماس کرد که او را هم سوار بر شتر کند.   مرد سواره با اخم به مرد پیاده نگاهی انداخت و گفت: «شتر، بچه من است، طاقت ندارد و فقط یک نفر می‌تواند بر آن سوار شود». مرد سواره این را گفت و به راهش ادامه داد. زمانی گذشت، مرد پیاده از خورجینش نان و خرمایی درآورد و خورد و به راه افتاد. در وسط راه به مرد سواره رسید. مرد سواره روی زمین نشسته بود و شکمش را می‌مالید. مرد سواره گفت: «برادر گرسنه هستم. اگر ممکن است نان و آبی به من بده». مرد پیاده نیشخندی زد و گفت: «این شتر را بفروش و نان و خرما بخر و آن را بخور و سفر کن.» مرد سواره لبخندی زد و گفت: «نمی‌توانم، این شتر یاور من است. مرا از این آبادی به آن آبادی می‌برد.»   بعد با التماس به مرد پیاده گفت: «لقمه‌ای نان بده، خیلی خلج و خلجستان ...ادامه مطلب
ما را در سایت خلج و خلجستان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : khalajestan1392o بازدید : 95 تاريخ : دوشنبه 11 دی 1396 ساعت: 22:52

( چَکْمَه = نکش ) – ( چِکْمَه = فرو ریختن ) – ( چَکْمَه = چکمه (کفش) ) ( کِتَکْ = کتک ) – ( کِتِکْ = مرغ ) – ( کَتِکْ = گردنه ) (  کَلْمَه = آمدن ) – ( کِلْمَه = خندیدن ) ( یِتْمَه = بردن) – ( یَتْمَه = خوابیدن )  - ( ییتْمَه = گم شدن )  ( هَنْمَه = بیرون آمدن ) - ( هَنْمَه = سوار شدن ) ( اَلْمَه = گرفتن ) - ( اُلْمَه = شدن ) ( تِکْمَه = ریختن ) - ( تِکْمَه = دوختن ) ( تِرْمَه = از زمین بلند شدن ) – ( تُرْمَه =وایستادن (استپ کردن) ( کِرْمَه = دیدن ) – ( کِئرْمَه = به زور داخل شدن) ( بیقوش = جغد ) – ( بی قوش = یک گنجشک ) ( تِرِه = بلند شو ) – ( تَرِه = پوست ) – ( تِرّه = زنده ) – ( تَرَه – سبزی خوراکی) ( تِشْتِه = افتاد ) – ( تَشْتِه = سر رفت ) ( وُرْمَه = زدن ) – ( وَرْمَه = رفتن ) – ( وِئرْمَه = دادن ) ( کَردو = کرت باغ ) – ( کِئردو = دیدی) ( یِک = بیا ) – ( یِئک  = بارو بنه) ( تِئشِه = دندونهایش ) – ( تیشه = تیشه نجاری) ( سِز = صحبت ) - ( سِز = شما ) ( سیرمه = فرستادن ) - ( سیرمه = شخم زدن ) ( یُرْقان = لحاف ) – (ِ یَرَقان = بیماری زردی) ( سِرمَه = لوازم آرایش چشم ) –  ( سِرمَه = لیس زدن ، زبون زدن ) - ( سِرِمَه = بافتن ) ( بَش = سر ) -  ( بِئش = عدد پنج ) – ( بُش = خالی ) ( دَئوا = دعوا کردن ) – ( دوا = دارو ) – ( دوعا = دعا کردن ) ( کَچِه = رد شو ) – ( کِئچَه = شب ) (اَلْ لَر = خلج و خلجستان ...ادامه مطلب
ما را در سایت خلج و خلجستان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : khalajestan1392o بازدید : 55 تاريخ : دوشنبه 11 دی 1396 ساعت: 22:52

    سرزنش و گله کردن بهتر است از کینه توزی امام هادی (ع)   ----------------------------------------------------------------------------  هرگز چهار چیز را در زندگی نشکن: اعتماد- قول-ارتباط- قلب زیرا زمانیکه اینها بشکنندصدا ندارند ،   ولی دردشان شدید است. «چالز»  برگرفته از وبلاگ روستای واشقان در این دنیا خودت را با هیچ کس مقایسه نکن «آلن استرایک» برگرفته از وبلاگ روستای واشقان در دفترچه آدرس اشخاص جا داشتن آسان است. اما در قلب آنها جا باز کردن مشکل است برگرفته از وبلاگ روستای واشقان قضاوت درباره اشتباه دیگران آسان است تشخیص اشتباه خود مشکل است .    برگرفته از وبلاگ روستای واشقان بردن به این معنی نیست که تو همیشه اول باشی بردن به این معنی است که بهتر از قبلت باشی . بونی بلایر برگرفته از وبلاگ روستای واشقان   گاهی یک عذر خواهی ساده ، از اتفاقات بدجلوگیری می کند.       از مرگ نهراسید . از آن بترسید که در زندگی ، چیزی   در درون شما بمیرد به نام " انسانیت"         کمال هر کس از گفتار و عنوان می شود پیدا   نکو طبعی ز طبع نیک مردان می شود پیدا   صدف چون نشکند گوهر از او ظاهر نمی گردد   به هنگام سخن ، قدر سخندان می شود پیدا   به اشک دیده باید شست گرد معصیت از دل   که زیبائی گل از بعد باران می شود پیدا       سعی کنید قدرت کلامتان را زیاد کنید   نه صدای کلامتان را     در خانواده ای خلج و خلجستان ...ادامه مطلب
ما را در سایت خلج و خلجستان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : khalajestan1392o بازدید : 83 تاريخ : دوشنبه 11 دی 1396 ساعت: 22:52

    سرزنش و گله کردن بهتر است از کینه توزی امام هادی (ع)   ----------------------------------------------------------------------------  هرگز چهار چیز را در زندگی نشکن: اعتماد- قول-ارتباط- قلب زیرا زمانیکه اینها بشکنندصدا ندارند ،   ولی دردشان شدید است. «چالز»  برگرفته از وبلاگ روستای واشقان در این دنیا خودت را با هیچ کس مقایسه نکن «آلن استرایک» برگرفته از وبلاگ روستای واشقان در دفترچه آدرس اشخاص جا داشتن آسان است. اما در قلب آنها جا باز کردن مشکل است برگرفته از وبلاگ روستای واشقان قضاوت درباره اشتباه دیگران آسان است تشخیص اشتباه خود مشکل است .    برگرفته از وبلاگ روستای واشقان بردن به این معنی نیست که تو همیشه اول باشی بردن به این معنی است که بهتر از قبلت باشی . بونی بلایر برگرفته از وبلاگ روستای واشقان   گاهی یک عذر خواهی ساده ، از اتفاقات بدجلوگیری می کند.       از مرگ نهراسید . از آن بترسید که در زندگی ، چیزی   در درون شما بمیرد به نام " انسانیت"         کمال هر کس از گفتار و عنوان می شود پیدا   نکو طبعی ز طبع نیک مردان می شود پیدا   صدف چون نشکند گوهر از او ظاهر نمی گردد   به هنگام سخن ، قدر سخندان می شود پیدا   به اشک دیده باید شست گرد معصیت از دل   که زیبائی گل از بعد باران می شود پیدا       سعی کنید قدرت کلامتان را زیاد کنید   نه صدای کلامتان را     در خانواده ای که بزر خلج و خلجستان ...ادامه مطلب
ما را در سایت خلج و خلجستان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : khalajestan1392o بازدید : 129 تاريخ : جمعه 8 دی 1396 ساعت: 1:37

کلمات خلجی که به صورت دوتایی مورد استفاده قرارمی گیرد. سیلدِه سِپِرمَه      جارو پارو کردن یِر یورت          جا و مکان قَرَه قُورَه           سیاه                      دَلَه دُلَه             ولگرد علاف چالَه چُوقّور        چاله چوله تِپلِک تَشِک         سوراخ سمبه شَلَم شُوربَه         شلم شوربا قِل و قِلتِش          مو مقال هِرِن هِفکَه        سفید رنگ یا نزدیک به رنگ سفید تاش و تَلَنو         سنگ وکلوخ  هِنِک سینُق         دررفتگی ، شکستگی هِلِم ییتِم             مرگ و میر یُول یُوتَه            راه و نیمراه سینُوق سَمُوق       شکسته  کُونَه هِلِیتَه          کهنه پاره (مندرس) وَرُم کَلِم             رفت و آمد هَتَرهَتمَز            حرف نسنجیده و بی حساب و کتاب کِتِردِه قُومَه          بزار وردار چِتَک پِتَک          پارچه ی چیت ییتِک ییتمِش        اشیاء گمشده هِدِک ییپَق           راست و دروغ  قوت وغَذا           غذا         اِست وبَش           سر و وضع لخت و لِندِر          لخت وعریان سیر سِمِک           استخوان تِلکِ تِتین            دود و دم اُت عَلَف             علف قَرِّه قُورِّه             پیر پاتال چیرچیلَک           چوب های باریک   اِلچَه تِکَه             حساب سر انگشتی(سنجیدن موقعیت) کِینگ و بُول         گشاد و فراخ قَپ و چَقماغِه        فوری و عجله ای چِفت و رَزَه   خلج و خلجستان ...ادامه مطلب
ما را در سایت خلج و خلجستان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : khalajestan1392o بازدید : 116 تاريخ : سه شنبه 21 آذر 1396 ساعت: 2:57

ضرب  المثل های خلجی   الله (خدا ) واقه له ،  اشكي ، هچ كم ، هاچا ، بيلمز   دري كه خداببندد هيچ كس نمي تواند باز كند   اكه ،  باش ، بي قازقانچا ، قينمز دوتا كله در يك ديگ جوش نمياد   خدا  بو كوزي ، او كوزكه ، محتاج اتمته  خدا اين چشم را به اون يكي جشم محتاج نكند   اله  ،  ايش كه ، وارمور دستش به كار نمي رود   چققو( بيچاق)  از، دسته سی ،  كسمز چاقو دسته خودش را نمي بره   تنبل كيشيه  قيزي،  زرنگ اولور  دختر زن تنبل هميشه زرنگ ميشه   همسایه كشه سه ،   آدامقا ، قيز ، وارره   زن همسايه به چشم همسايه مثل دختره   قيز، شدي ، قارره ،  يتو ، هات،  شدي ، اوقول ، يتو   براي زن گرفتن پير ببر براي اسب گرفتن جوان ببر   كيشه سه ،  قشنگله ، يورده ،  ترمه باکسی كه زنشش قشنگه ، رفت وآمد نكن   من ، توه ، استه چه ، که ،  اوله قام ، گللان چالار   من اگه رو شتر هم باشم مار نيش ميزنه   ننسه یه ، واقه ، قيزي ، اله  به مادرش نگاه كن ، دخترش را بگير خلج و خلجستان ...ادامه مطلب
ما را در سایت خلج و خلجستان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : khalajestan1392o بازدید : 98 تاريخ : سه شنبه 21 آذر 1396 ساعت: 2:57

 مصداق ضرب المثل ایراد بنی اسرائیلی هر ایرادی که مبتنی بر دلایل غیر موجه باشد آن را ایراد بنی اسرائیلی می‌گویند: اصولاً ایراد بنی اسرائیلی احتیاج به دلیل و مدرک ندارد؛ زیرا اصل بر ایراد است - خواه مستند و خواه غیر مستند - برای گیرنده فرقی نمی‌کند. ایراد بنی اسرائیلی به اصطلاح دیگر همان بهانه گیری و بهانه جویی است، که ممکن است گاهی از حد متعارف تجاوز کرده به صورت توقع نابجا درآید. فی‌المثل به یک نفر نقاش دستور می‌دهید که تابلویی از دورنمای قله دماوند برای شما ترسیم کند. نقاش بیچاره کمال ظرافت و هنرمندی را در ترسیم تابلو به کار می‌برد و تمام ریزه کاریها و سایه روشن‌ها را در تجسم قله مستور از برف و قطعات ابری که بر بالای آن قرار دارد کاملا ملحوظ و منظور می‌دارد، به قسمی ‌که جای هیچ گونه ایرادی باقی نماند. ولی مع هذا ممکن است برای اقناع طبعخویش انتظار داشته باشید که از تماشای آن تابلو احساس سردی و سرما کنید! این گونه ایرادات را در عرف و اصطلاح عامه «ایراد بنی اسرائیلی» گویند که صرفاً از ذات بهانه گیر مایه می‌گیرد. اکنون باید دید کیستند و ایرادات آنان بر چه کیفیتی بوده، که صورت ضرب المثل پیدا کرده است. بنی اسرائیل همان پسران یعقوب و پیروان فعلی دین یهود هستند که پیغمبر آنها حضرت موسی، و کتاب آسمانیشان تورات است. اجداد کلیمیان امروزی و نخستین ملت موحد دنیا هستند که از دو هزار سال قبل ا خلج و خلجستان ...ادامه مطلب
ما را در سایت خلج و خلجستان دنبال می کنید

برچسب : اسرائیلی, نویسنده : khalajestan1392o بازدید : 76 تاريخ : سه شنبه 21 آذر 1396 ساعت: 2:57

داستان ضرب المثل کلاهت را قاضی کن   حکایت کرده اند که مرد بی آزاری بود که ناگهان برایش مشکلی پیش آمد . ماجرا از این قرار بود که روزی در خانه اش نشسته بود که داروغه به سراغ او آمد و گفت : " تو از یک مسافر غریب ، هزار سکه گرفته ای و به او پس نداده ای ".   مرد تعجب کرد و گفت : " کدام مرد غریب ؟ کدام مسافر ؟ کدام سکه ها ؟ " داروغه گفت : " من این حرفها را نمی فهمم . دو روز دیگر به محکمه شهر بیا . در آن جا قاضی خواهد گفت که تو بی گناهی یا نه ." داروغه این را گفت و رفت و مرد بی گناه را با دنیایی از ترس و نگرانی تنها گذاشت. همسر مرد که دید رنگ از روی شوهرش پریده ، پرسید : چی شده ؟ چرا این قدر ترسیده ای ؟ "   مرد گفت :" قاضی شهر می خواهد مرا به جرم گناهی که نکرده ام مجازات کند ." زن گفت :" چه گناهی ؟ " مرد گفت : " کدام گناه بدتر از این که از یک مسافر غریب هزار سکه بگیرم ." زن همسرش را دلداری داد و گفت : " نگران نباش . تو که گناهی نکرده ای . آن را که حساب پاک است ، از محاسبه چه باک است ؟ " مرد گفت : " می دانم ، ولی من تا به حال به محکمه نرفته ام . می دانم که در آن جا زبانم بند می آِید و گناهکار شناخته می شوم ."   همسر مرد که زن باهوشی بود گفت : " خدا بزرگ است. این هم راهی دارد. همین الان به اتاق برو ، در را به روی خودت ببند و با کلاهت حرف بزن ." مرد با تعجب : " چه می گویی ؟ با کلاهم حرف بزنم خلج و خلجستان ...ادامه مطلب
ما را در سایت خلج و خلجستان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : khalajestan1392o بازدید : 75 تاريخ : سه شنبه 21 آذر 1396 ساعت: 2:57